سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و گفته‏اند حارث بن حوت نزد او آمد و گفت چنین پندارى که من اصحاب جمل را گمراه مى‏دانم ؟ فرمود : ] حارث تو کوتاه‏بینانه نگریستى نه عمیق و زیرکانه ، و سرگردان ماندى . تو حق را نشناخته‏اى تا بدانى اهل حق چه کسانند و نه باطل را تا بدانى پیروان آن چه مردمانند . [ حارث گفت من با سعید بن مالک و عبد اللّه پسر عمر کناره مى‏گیرم فرمود : ] سعید و عبد اللّه بن عمر نه حق را یارى کردند و نه باطل را خوار ساختند . [نهج البلاغه]
 

 

 

کلام عشق

شبی پسر کوچکی پیش مادرش که در آشپزخانه مشغول کار بود رفت و یک برگ کاغذ را به او داد. مادر دستهایش را تمیز کرد و نوشته ها را با صدای بلند خواند :

 پسر با خط بچه گانه نوشته بود:
کوتاه کردن چمن باغچه:1000تومان

مرتب کردن اتاق خوابم:1500 تومان
مراقبت از برادر کوچکم:1500 تومان
بیرون بردن سطل زباله:1000 تومان
نمره ی خوبی که امروز تو درس ریاضی گرفتم:1500تومان
جمع بدهی شما به من6500تومان

 

مادر در حالی که به چشمان منتظر پسر نگاه می کرد چند لحظه خاطراتش را مرور کرد و سپس قلم را برداشت پشت برگه صورت حساب پسراین عبارت را نوشت : ادامه مطلب...




::: پنج شنبه 94/1/20 ::: ساعت 11:12 صبح :::   توسط علی عرب فیروزجائی 
نظرات شما: نظر