اگرخداوند یار مظلومان و دشمن ظالمان است، پس چرا هرچه مصیبت هست، برای مظلومان است و ستمگران هر روز سربلند تر می شوند؟
خداوند همان طور که با ظلم مخالف است با زیر بار ظلم رفتن هم مخالف است ، این جهان بر اساس سنّت هایی محکمی آفریده شده و بر اساس سنّتها و قوانین الهی، جهان هستی و از جمله انسانها اداره میشوند. قرآن فرموده: این سنّتها قابل تغییر و تبدیل نیست.و از جمله سنتهای الهی حاکم در جامعه بشری اینکه: "خداوند سرنوشت هیچ گروهی را تغییر نمی دهد، مگر آن که سرنوشت خویش را تغییر دهند".(انفال ، آیه 53) این سنت الهی، به ما می گوید انسانهای خوب و پیروان ادیان الهی اگر بخواهند مورد ستم ستمگران واقع نشوند و زیر سلطه انسانهای نابکار قرار نگیرند،خودشان باید هموت و اراده کنند و ، گامهای عملی برای رسیدن به این هدف را بردارند و شرایط رسیدن به آن را فراهم کرده و موانع را از بین ببرند. باید دست از ضعف و سستی و تن به ستم دادن برداشته و هر آنچه را که برای رسیدن به مقصود و حاکمیت لازمه فراهم کنند .
مفصلا گفتیم : این جهان طوری آفریده شده که اگه زمانی تمام شرایط و علت یک چیز فراهم شده و موانع آن برداشته شده باشد، معلول پدید خواهد آمد. خداوند این سنّت را تغییر و تبدیل نمیکند. حالا اگه انسان های خوب و درست کار در اقلیّت باشند. و زیر بار سلطه حاکمان نابکار برند و کاری برای رفع ظلم انجام ندهند، خوب معلوم استکه مصیبت های ظالمان از هر طرف به آنها همجوم می آورد. خوب اگه در برههای کوتاه مثل زمان صدر اسلام و دورهای دیگه پیروان ادیان الهی و انسانهای درست کار بر قدرت و حکمرانی دست یافتند، بخاطر بود که مقدّمات و شرایط لازم فراهم شده بود، نه اینکه خدا سنتش را در جامعه انسانها تغییر داده و از راه اعجاز و یا به طور مستقیم، دست به تغییر و تبدیل زده باشد.
ضمنا اینجا بحث نفاق هم مطرحه ، پیرو ادیان الهی و مسلمان بودن، دلیل بر درست کار بودن انسان و یا شایستگیش نیست. چه بسیاری از انسانها هنگامی که پیشرفت دین و پیروان ادیان را دیدهاند، به سوی دین گرایش و با حربه دین و دینداری به خواسته های ناشایست خود دست یافته اند؛ یعنی در برخی برهه های تاریخ، ظاهراً تسلّط و حکومت با پیروان ادیان بوده و حاکمان انسانهای دین دار بوده اند، اما حکومت به معنای تسلّط و حکومت دین و عدالت و درست کاری نبوده. کما اینکه مغلوب بودن دین داران و انسانهای درست کار در بسیاری از برهه های تاریخ به معنای مغلوبیت حقیقت دین نیست که ضعفی در دین باشد، بلکه مشکل از دین داران است که به حقیقت آموزه های دین (که آنها را به درست کاری و عدالت و نفی سلطه) خوانده، آن گونه که باید عمل نکرده اند.
حالا فرض کنیم، اگر خدا میخواست پیامبران و انسانهای شایسته تنها به حکومت و حکم رانی برسند و بر کافران و ستمگران بشند، تمایل انسانها به طرف دین و پیامبران با خلوص نیت صورت نمی گرفت،
کما اینکه امیرمؤمنان میفرماید:
"اگر خداوند اراده میفرمود، به هنگام بعثت پیامبران، درهای گنجها و معدنهای جواهرات و باغهای سرسبز را روی پیامبران می گشود و پرندگان آسمان و حیوانات وحشی زمین را همراه آنان به حرکت در میآورد، اما اگر این کار را میکرد، آزمایش از میان میرفت و پاداش و عذاب بی اثر میشد و بر مؤمنان اجر و پاداش امتحان شدگان لازم نمیشد و ایمان آورندگان ثواب نیکوکاران را نمییافتند و واژههای (ایمان، کفر، خوب، بد و...) معانی خود را از دست میداد... .
اگر پیامبران الهی، دارای چنان قدرتی بودند که مخالفت با آنان امکان نداشت... مستکبران در برابرشان سر فرود میآوردند و تظاهر به ایمان میکردند، از روی ترس یا علاقهای که به مادیات داشتند. در آن صورت، نیتهای خالص یافت نمیشد و اهداف غیر الهی در ایمانشان راه مییافت و با انگیزههای گوناگون (غیر الهی و خالص) به سوی نیکیها میشتافتند".
(نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، خطبه 192، ص 389 - 387)
نظرات شما: نظر