معانی نفس در علمالنفس از دیدگاه قرآن
بعد از بحث و بررسی از مسائل بنیانی و زیربنائی در روانشناسی اسلامی از قبیل تعریف روانشناسی موضوعالنفس و اهمیت آن و رابطه علم با سایر علوم و بررسی اهداف روانشناسی و برخی از مسائل مربوط به روانشناسی از دیدگاه مختلف اینک لازم است به مسائل اساسی و مفید و ضروری روانشناسی اسلامی بپردازیم در این مرحله مسائل بسیار زیادی مطرح است از جمله آنها: مسأله این که نفس در قرآن به چه معانی آمده و کلماتی از قبیل روح و قلب و عقل به چه معنا است و چه رابطهای با یکدیگر دارند؟
ابتداء معانی نفس را از دیدگاه قرآن از نظر خوانندگان میگذرانیم:
تفحّص و بررسی قرآن کتاب آسمانی مسلمین بیانگر این حقیقت است که کلمه نفس در آیات زیادی به صورتهای مختلف مفرد و جمع و... بکار برده شده و در آنها منظور معانی متعددی اراده شده است بهطور کلّی تعداد تکرار کلمه نفس در قرآن مجید در حدود 346 مورد میباشد که در معانی بسیاری به قرار زیر بکار رفته است:
1 - در قرآن ابتداء از نفس به معنای جان یا حیات حیوانی یاد میشود مثل این آیه مبارکه:
«وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ اِلاّ بِاِذْنِ اللّهِ»1
«برای نفس چیزی نیست مگر آن که بمیرد به اذن پروردگار».
«کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ المَوْتِ»2«هر نفسی مرگ را خواهد چشید».
در این دو آیه، نفس مرادف با جان است که مرگ برای پایان و غایت است.
2 - نفس به معنای روان یا نفس انسانی آمده است:
«وَ ذَکِّرْ بِهِ أَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بِما کَسَبَتْ»3
«یادآوری کن که نفس آنچه کسب کند بدان گرفتار میشود».
یعنی نفس در این معنا، ماهیت خویش را با آنچه که به دست میآورد، میسازد. در این مورد نفس همان مجموعه حالات روحی است که خاصیت ادراکی، انفعالی، و افعالی دارد و بر مبنای این سه خصوصیت خود را میسازد و شخصیت خود را شکل میدهد.
«...اخْرِجُوا اَنْفُسَکُمْ تُجْزَوْنَ عَذابَ الهُونِ»4
«در روز قیامت خداوند به کفّار اخطار میکند خارج کنید نفسهای خود را از بدنهایتان یعنی بمیرید درحالی که جزا داده میشوید به عذاب خوارکنندهای».
3 - نفس به معنای شخصیت شکل گرفته و متعادل است
«لا یُکَلِّفُ اللّهُ نَفْسا اِلاّ وُسْعَها»5
«خدا هرکسی را به اندازه توانائیاش تکلیف میدهد».
در این مرتبه نفسی مطرح است که خود را به مرتبهای از تکامل رسانده است.
4 - نفس به معنای وجدان نفسانی با خود آگاهی
«کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ المَوْتِ وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَالخَیْرِ فِتْنَةً وَ اِلَیْنا تُرْجَعُونَ»6
«هر نفسی و جانی در عالم رنج و سختی مرگ را میچشد و در سیر زندگی با خوبی و بدی آزمایش میشود و به سوی ما باز گشت میکند».
«عَلِمَتْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ وَ اَخَّرَتْ»7
«هر نفسی میداند آنچه را که از پیش فرستاده شده است و آنچه را که از پس میآید».
در این دو آیه نیز نفس به معنای جان آمده و هم به معنای عامل وجدان و شعور که در نتیجه منش انسانی را بیان میکند.
5 - اصل ثابت انسانی و خودآگاهی
«وَ نَفْسٍ وَ ما سَوّاها فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْویها»8
«قسم به نفس و آن که او را متعادل و متکامل آفرید و در او بد کاری و پرهیزکاری الهام کرد».
این آیه ناظر به روان انسان است که میتواند در مسیر ظهور و فعلیت فطرت حرکت کرده، الهام بگیرد و متکامل شود و یا به بدکاری روی آورد خلاصه این که حالت اکتسابی جذب خیر و یا شرّ را دارد.
6 - نفس به معنای نفس حیوانی یا نفس تعالی نیافته
«وَ ما اُبَرِّئ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لأمّارَةٌ بِالسُّوءِ اِلاّ ما رَحِمَ رَبِّی إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَحِیمٌ»9
«نفس خودم را تبرئه نمیکنم که نفس آمر به بدی است مگر این که خدا بر من رحمت آورد به درستی که پروردگار من آمرزنده و مهربان است».
یعنی حضرت یوسف چنین با خدای خود تکلّم میکند که من خودستائی نکرده، نفس خویش را از عیب و تقصیر مبرّا نمیدانم زیرا نفس امّاره، انسان را به کارهای زشت وا میدارد جز آن که خدای بر او رحمت آورد.
7 - در برخی از آیات، نفس به معنای مضاف الیه یا معنای خودش
یعنی خود انسان و غیر آن اراده شده است. و از این معنا برای تأکید استفاده میشود، این معنای تأکیدی درباره همه موجودات حتی خداوند بکار میرود از قبیل آیات زیر:
«کَتَبَ عَلی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ»10
«خداوند رحمت را بر خودش واجب کرده است».
«یُحَذِّرُکُمْ اللّهُ نَفْسَهُ» «خداوند خودش شما را از انجام گناهان برحذر میدارد».
8 - مراد از نفس شخص انسانی مرکب از جسم و روح از قبیل:
«هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ»11
«آن خدائی که آفریده است، شما را از یک نفس و مراد از نفس» در این آیه، شخص است یعنی حضرت آدم.
«مَنْ قَتَلَ نَفْسا بِغَیْرِ نَفْسٍ اَوْ فَسادٍ فِی الأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النّاسَ جَمِیعا»12
«کسی که بکشد یک فردی را بدون جرم، کانّه تمام مردم روی زمین را کشته».
«یَوْمَ تَأْتِی کُلّ نَفْسٍ تُجادِلُ عَنْ نَفْسِها»13
«به یاد آورید روزی را که هر کس (در فکر خویشتن است و تنها) به دفاع از خود برمیخیزد».
مرحوم علاّمه طباطبائی قدسسره در تفسیر المیزان، ج14 در سوره انبیان، آیه 35 ذیل آیه«کلّ نفس ذائقةالموت و نبلوکم بالشرّ و الخیر فتنة والینا ترجعون» در توضیح لفظ «نفس» سه معنا در قرآن ذکر میکند و چنین مینویسد:
معنای اوّل به معنای تأکید
لفظ «النفس»، علی ما یعطیه التأمّل فی موارد استعماله، اصل معناه هو ما اضیف الیه نفس الشئ معناه الشئ نفس الإنسان معناه الإنسان و نفس الحجر معناه هو الحجر...»
«یکی از معانی لفظ نفس با تأمّل در موارد استعمالش در قرآن همان معنای مضاف الیه است پس نفس الشئ یعنی خود شئ و نفس الانسان یعنی خود انسان و ذات او و نفس الحجر یعنی معنای حجر که همان سنگ است بنابراین معنا، نفس در معنای تأکیدی بکار رفته همانطور که علماء علم ادب میگویند: زید خود زید نزد من آمد و به این معنا نفس بر هر شیای استعمال میشود حتی در مورد خود خداوند چنانکه خداوند در قرآن فرموده است: «خداوند بر خودش واجب کرده است»14.
معنای دوّم
استعمال نفس در شخص انسان و آن موجودی است مرکّب از روح و بدن و هر دو در اینجا مجموعا به معنای شخص انسان بکار رفته مثل آیه مبارکه «خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها»
«مَنْ قَتَلَ نَفْسا بِغَیْرِ نَفْسٍ اَوْ فَسادٍ فِی الأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النّاسَ جَمِیعا»15
«به همین جهت بر بنیاسرائیل مقرّر داشتیم که هرکس انسانی را بدون ارتکاب قتل یا فساد در روی زمین بکشد، چنان است که گوئی همه انسانها را کشته است».
جالب این است که هر دو معنا در یک آیه نیز جمع شده است:
مثل آیه «کُلّ نفس تجادل عن نفسها»16
«به یاد آورید روزی را که هرکس (در فکر خویشتن است وتنها) به دفاع از خود برمیخیزد».
نفس اول در معنای روح انسانی؛ نفس دوم به معنای تأکیدی بکار رفته است.
معنای سوّم به معنای روح انسانی
مرحوم علاّمه طباطبائی در تفسیر المیزان ج14، ص 312 سوره انبیاء چنین مینویسد:
«ثم استعملوه فی الروح الإنسانی لما انّ الحیاة و العلم و القدرة الّتی بها قوامالإنسان قائمة بها و منه قوله تعالی «اخرجواکم انفسکم الیوم تجزون عذاب الهون»17
«مفسران کلمه نفس را در روح انسانی بکار بردهاند. به جهت این که حیات و علم و قدرت و قوام انسان به آنها است مثل این آیه مبارکه: «روز قیامت خطاب به انسانها میشود که اگر قدرت دارید روح خود را از بدنتان خارج کنید، امروز جزا داده میشوید عذاب خوارکنندهای».
بدیهی است که معنای دوم و سوم از معانی نفس در نباتات و سایر حیوانات اطلاق نمیگردد. مگر به حسب اصطلاح علمی پس گفته نمیشود این گیاه و این حیوان، نفس است. آری چهبسا بر خون(دم) نفس گفته میشود. به جهت این که حیات و هستی در یک حیوان منوط به وجود خون است همانطور که در مورد حیوانات «نفس سائله» اطلاق میگردد.
وهمچنین از دیدگاه اهل لغت، نفس به معنای دوم و سوم در فرشته و جنّ استعمال نمیگردد گرچه آنان نیز دارای حیات هستند و در قرآن نیز چنین استعمالی واقع نشده است گرچه در قرآن در آیات زیادی وارد است که طائفه جنّ مثل انسان دارای تکلیف هستند و موت داشته و حشر و نشری دارند «و ما خلقت الجنَّ والإنسَ الاّ لیعبدونِ» «ما طائفه جن و انسانها را نیافریدیم مگر برای این که عبادت خدا کنند»18.
اما کلمه موت به معنای فقدان حیات و هستی و آثار آن دو از شعور و اراده از موجودی که از شأن آن این است که حیات و هستی و اراده را داشته باشد، نفس متصف به آن میشود چنانکه در سوره بقره آیه 28 «وَ کُنتمْ امواتا فاحیاکُم ثم یمیتکم». «چگونه به خداوند کافر میشوید؟! درحالی که مردگان بودید و شما را زنده کرد».
و نیز در مورد بتها وارد است «وَ اموات غیر احیاء»19«آنها مردگانی هستند که هرگز استعداد حیات ندارند».
تذکر این نکته در اینجا ضروری است که موت به معنائی که گفته شد، معنائی است که تنها انسان مرکب از روح و بدن به آن متصف میگردد پس انسان متصف میگردد به این که انسان، فاقد وجود میگردد بعد از آن که آن را داشته است و اما کلمهروح در قرآن در هیچ آیهای وارد نشده است که متصف به موت و مرگ گردد همانطوری که در مورد فرشته نیز وارد نگردیده است و اما اینکه قول خداوند در قرآن «کُلّ شئ هالک الاّ وجهه»20 علیهمالسلام «وَ نُفخ فی الصُّؤرِ فَصَعِقَ من فی السموات و من فی الأرض»21
به این معنا است که هلاک غیر از مرگ و موت است گرچه باهم در یک موردی منطبق میگردند.
از مطالب بالا روشن گردید که مراد از نفس در آیه مبارکه «کل نفس ذائقةالموت»تنها انسان است نه به معنای روح انسانی زیرا نسبت موت به روح در کلام خداوند وارد نشده است پس شامل فرشته و جنّ و سایر حیوانات نمیگردد گرچه برخی از آنها مثل جن و حیوان متصف به موت و مرگ میگردند، دلیل این اختصاص به انسان قرینهای است که قبل از آیه«کل نفس ذائقةالموت» یعنی«وَ ما جعلنا لبشر من قبلک الخُلد» و نیز قرینهآی است که بعد از آن آیه و در ذیل آن ذکر شده است «وَ نبلوکم بالشرِّ و الخیر فتنة»
پس کلام برخی از مفسرین به این که مراد از نفس در آیه مذکور روح است، صحیح به نظر نمیرسد گرچه برخی از مفسرین ادعای عمومیت آیه را بر هر صاحب هستی از انسان و فرشته و جن و سایر حیوانات حتی نبات نمودهاند و لکن حق این است که قبلاً گفته شد22.
نظر امام فخر رازی در معنای نفس از دیدگاه قرآن و بطلان آن
امام فخر رازی در تفسیر کبیرش در ذیل آیه مبارکه «کل نفس ذائقةالموت» چنین ذکر کرده است:
اولاً ادعا میکند که آیه «کل نفس ذائقةالموت» عمومیت داشته، شامل همه موجودات دارای نفس میشوند بعد از این مطلب چنین مینویسد:
«ان الآیة مخصصّة فان له تعالی نفسا کما قال حکایة عن عیسی و نعلم ما فی نفسی و لا اعلم ما فی نفسک». «آیه مذکور عام بوده و تخصیص خورده است برای این که خداوند نیز دارای نفس است چنانکه در قرآن از قول حضرت عیسی علیهالسلام نسبت به خداوند چنین حکایت شده است که ای خداوند تو میدانی آنچه را که در نفس من است و من نمیدانم آنچه را که در نفس تو است».
پس خداوند نیز دارای نفس است با این که موت درباره خداوند محال است و همچنین جمادات دارای نفس است و موت ندارند».
سپس چنین اضافه میکند:
«والعامّ المخصّص حجّة فیبقی معمولاً به علی ظاهره فیما عدا ما اخرج منه و ذلک تبطل قول الفلاسفة فی الأرواح البشریّة والعقول المفارقة والنفوس الفلکیّة انها لا تموت».
«آیه عام تخصیص خورده، حجت است پس به ظاهر آن عمل میشود جز در موردی که از آن استثناء شده است و این آیه قول فلاسفه را در اثبات این که ارواح بشری و عقول مفارق و نفوس فرشتگان موجواتی هستند که مرگ ندارند، باطل و مردود میداند».
علاّمه بعد از نقل این کلام از امام فخر رازی سه اشکال بر این گفته او ذکر میکند:
اوّلاً: این که مراد از «نفس» در آیه بالا به معنای اول که شامل همه موجودات باشد، نیست. مگر این که به صورت اضافه در کلام آورده شده باشد، اما در این آیه «کل نفس ذائقةالموت» از اضافه قطع شده پس این معنای اول در این آیه قطعا مراد نیست پس تنها یکی از دو معنای دوم و سوم ممکن است مراد باشد و چنانکه گفته شد، معنای سوم نیز قطعا در این آیه مراد نیست پس باقی میماند معنای دوم.
و ثانیا: نفی موت از جمادات با آیه «و کنتم امواتا فاحیاکم»23«اموات غیر احیاء»24
و ثالثا: قول فخر رازی که عمومیت آیه قول فلاسفه را در ارواح بشری و عقول مفارق و نفوس فلکی باطل میکند، صحیح نیست. زیرا همه اینها مسائل عقلی هستند که از طریق برهان ثابت شدهاند. و برهان حجت بوده، مفید یقین است و اما آنچه از قرآن استنباط میگردد، از قبیل ظهورات بوده قابل توجیه هستند و ظهور، حجت ظنی است و چگونه تصور میگردد که علم با ظنّ بخلاف جمع شود و اگر این مسائل واقعا اثبات شده و دارای برهان قطعی نباشد، پس در این صورت به ظن به خلاف اصولاً نیازی نیست25.
با توجه به معانی ذکر شده از قرآن، میتوان نتیجه گرفت که نفس انسانی از سوئی با فطرت و ذات خویش در ارتباط است و از سوی دیگر، با طبیعت پیرامون خود با محیط و مکتسبات آن و بدین ترتیب نفس شکل میگیرد26.
به برخی از این معانی بالا که ذکر شد، در کتاب «رساله نفسیه» تألیف فضل الله بن حامد الحسینی از علماء قرن نهم(921هـ) در صفحه 12 اجمالاً اشاره شده است.
«بیان اختلاف مذاهب و معانی که در باب معرفت نفس گفتهاند و ذکر الفاظ مختلفه که بر حقیقت او اطلاق میکنند، اول آن است که نفس گویند و حقیقت میخواهند چنانکه گویند فلان شئ بنفس خود قائم است و نفس گویند و روح را اراده کنند و دل را مراد میدارند. و باشد که نفس گویند و ذات و وجه مراد باشد این جمله به یکدیگر نزدیکتر است.
حال نفس و روح و قلب و دل نیز (درقرآن) همچنین است و اختلاف رهروان حق از این جهت است که چون در نگرند در مقام مشاهد گاه باشد که نفس خود را تاریک بیند و گاه باشد که پرتو زند چنانکه دیده بیننده طاقت آن را ندارد که در او نگرد و گاه باشد که دیده از بیننده بر باید چون تعدّد صفات باطن معلوم شد بدانکه کثرت این نامها از کثرت صفات باطن پیدا شود».
(بقیّه صفحه )
امّ هانی ثقفیّه از امام باقر علیهالسلام درباره «فلا اقسم بالخنّس، الجوار الکنّس» پرسیده است، امام علیهالسلام در پاسخ او فرمودهاند: آیات دلالت دارند بر مولودی در آخرالزمان که همان مهدی علیهالسلام و از عترت میباشد، برای او حیرت و غیبتی است که گروههای زیادی در زمان غیبت او گمراه و گروههایی هدایت مییابند، خوشا به حال کسی که او را درک کند.
اما باقر علیهالسلام در حدیث دیگری فرمود: در سال 260 علم او از مردم قطع خواهد گشت، سپس مانند یک شهاب نورانی در شب تاریک و ظلمانی[اشاره به زمان ظهور [ظاهر خواهد گردید.
نظرات شما: نظر