شبی پسر کوچکی پیش مادرش که در آشپزخانه مشغول کار بود رفت و یک برگ کاغذ را به او داد. مادر دستهایش را تمیز کرد و نوشته ها را با صدای بلند خواند :
پسر با خط بچه گانه نوشته بود:
کوتاه کردن چمن باغچه:1000تومان
مرتب کردن اتاق خوابم:1500 تومان
مراقبت از برادر کوچکم:1500 تومان
بیرون بردن سطل زباله:1000 تومان
نمره ی خوبی که امروز تو درس ریاضی گرفتم:1500تومان
جمع بدهی شما به من6500تومان
مادر در حالی که به چشمان منتظر پسر نگاه می کرد چند لحظه خاطراتش را مرور کرد و سپس قلم را برداشت پشت برگه صورت حساب پسراین عبارت را نوشت : ادامه مطلب...
نظرات شما: نظر