در گذشته مرا برادرى بود که در راه خدا برادریم مى‏نمود . خردى دنیا در دیده‏اش وى را در چشم من بزرگ مى‏داشت ، و شکم بر او سلطه‏اى نداشت ، پس آنچه نمى‏یافت آرزو نمى‏کرد و آنچه را مى‏یافت فراوان به کار نمى‏برد . بیشتر روزهایش را خاموش مى‏ماند ، و اگر سخن مى‏گفت گویندگان را از سخن مى‏ماند و تشنگى پرسندگان را فرو مى‏نشاند . افتاده بود و در دیده‏ها ناتوان ، و به هنگام کار چون شیر بیشه و مار بیابان . تا نزد قاضى نمى‏رفت حجّت نمى‏آورد و کسى را که عذرى داشت . سرزنش نمى‏نمود ، تا عذرش را مى‏شنود . از درد شکوه نمى‏نمود مگر آنگاه که بهبود یافته بود . آنچه را مى‏کرد مى‏گفت و بدانچه نمى‏کرد دهان نمى‏گشود . اگر با او جدال مى‏کردند خاموشى مى‏گزید و اگر در گفتار بر او پیروز مى‏شدند ، در خاموشى مغلوب نمى‏گردید . بر آنچه مى‏شنود حریصتر بود تا آنچه گوید ، و گاهى که او را دو کار پیش مى‏آمد مى‏نگریست که کدام به خواهش نفس نزدیکتر است تا راه مخالف آن را پوید بر شما باد چنین خصلتها را یافتن و در به دست آوردنش بر یکدیگر پیشى گرفتن . و اگر نتوانستید ، بدانید که اندک را به دست آوردن بهتر تا همه را واگذاردن . [نهج البلاغه]
 

 

 

کلام عشق

 در تمنای نگاهت بی قرارم تا بیایی

من عبور لحظه ها را می شمارم تا بیایی  
صبح یک آیینه بر منبر زچشمان تو می گفت

تا ظهور چشم تو چشم انتظارم تا بیایی  
سرشماری کن تو در آدینه از گل های پرپر

هم دعا با لاله های بی شمارم تا بیایی  
خاک لایق نیست آقا تا به رویش پا گذاری

 در مسیرت جانفانم گل بکارم تا بیایی  
صبحدم با عشق، دستت یا علی دارم که

 هرگز لحظه ای چشم از شقایق بر ندارم تا بیایی
 بی تو باغ سبز دل ها رنگ پاییزی گرفته

 باز هم بر وصل تو امیدوارم تا بیایی 
                               *     *     *
  به گردش ذوالفقار حیدر آید

 زمان عمر خناسان سرآید
 نسیم دلنشین صبح صادق 

 طبیب حاذق دل های عاشق 
  به یک دستش سلاح و حکم قرآن

به دست دیگرش داروی درمان 
  ولی حَیّ سبحان خواهد آمد 

  دیانت را نگهبان خواهد آمد
    خوشا آنان که از خط ولایت 

 تلغزد پایشان هنگام غیبت
 





  • کلمات کلیدی : چشمان، دل، عمر، حکم قرآن

  • ::: یکشنبه 88/7/19 ::: ساعت 6:58 صبح :::   توسط علی عرب فیروزجائی 
    نظرات شما: نظر