سِرّ نی در نینوا میماند اگر زینب نبود
کربلا در کربلا میماند اگر زینب نبود
چهره سرخ حقیقت بعد از آن طوفان رنگ
پشت ابری از ریا میماند اگر زینب نبود
چشمه فریاد مظلومیت لب تشنگان
در کویر تفته جا میماند اگر زینب نبود
زخمه زخمیترین فریاد در چنگ سکوت
از طرار نغمه وا میماند اگر زینب نبود
در طلوع داغ اصغر، استخوان اشک سرخ
در گلوی چشمها میماند اگر زینب نبود
ذوالجناح دادخواهی، بیسوار و بیلگام
در بیابانها رها میماند اگر زینب نبود
در عبور از بستر تاریخ، سیل انقلاب
پشت کوه فتنهها میماند اگر زینب نبود
::: یکشنبه 88/10/6 ::: ساعت 7:58 صبح :::
  توسط علی عرب فیروزجائی
نظرات شما: نظر
نظرات شما: نظر
سلام بر تو ای ماه خون ، ماه ارزش های ماندگار و آموزه های عبرت ، استواری و غیرت و آزادگی . سلام برتو.
سلام . این خیمه های کوچک وبزرگ بر افراشته در دل صحرای سوزان از آن کدام کاروان غریب است؟
الهی بمیرم! این بچه های قد و نیم قد که شوروهلهله کودکانه شان در خشونت ریگ ها و خارهای بی رحم این برهوت گرفتاراست ازکدام تبارمظلومند؟
دریغا ، آن بانوان نجیب از کدام قبیله صبرند که عبایی از نور به سر دارند وحریم حیا وعصمت شان عرق شرم را بر پیشانی زمین و زمان می نشاند و نگاه های نگرانشان غیرت عرب را مجازات می کند.؟
وای برمن ، آن گریه های سوزناک نوزاد شش ماهه کیست که دل آسمان و زمین را به درد می آورد وجان هستی را می گدازد؟
آن دخترسه ساله شیرین زبان ماهرو ،دردانه کدام خانواده است که به پیراهن گلدارش می نازد و با کرشمه های کودکانه نوازش های پدرنازخریده را برای همسالان وا گویه می کند؟.
شگفتا ،این مردان بلند بالا و خورشید رخ کیانند که نوای مناجات و استغاثه هایشان زمین را به آسمان متصل می کند و لطافت صدایشان دل سخت این وادی دهشتناک را نرم می سازد؟
بی قراری و دل واپسی آن مرد علمدار و رشید و ستبر بازو که پروانه وار بر گرد خیمه ها می چرخد و برق چشمان بیدارش دل سیاهی شب را می شکافد از برای چیست؟
عجبا !درآن سوی صحرا کیانند که صدای آختن شمشیرها و نیزه هایشان گوش فلک را می آزارد و نفس های پرکینه و آمیخته با نعره های مستانه برآمده از خوی دنیازدگی وخشونت آنان، صحرا را هم به تنگ آورده است؟
چه مردمانی هستند که سنگدلی و بی رحمی را با میخ های جهل و تعصب به پای ستوران خویش نعل می سازند تا آنگونه که می خواهند بتازند ونگاه غضبناکشان از پس چهره های پوشانده ومخوف ، کشتن ، آتش زدن وغارت کردن نگین ها وخلخال ها را انتظار می کشد؟
خدای من! این صحرایادامه مطلب...
الهی بمیرم! این بچه های قد و نیم قد که شوروهلهله کودکانه شان در خشونت ریگ ها و خارهای بی رحم این برهوت گرفتاراست ازکدام تبارمظلومند؟
دریغا ، آن بانوان نجیب از کدام قبیله صبرند که عبایی از نور به سر دارند وحریم حیا وعصمت شان عرق شرم را بر پیشانی زمین و زمان می نشاند و نگاه های نگرانشان غیرت عرب را مجازات می کند.؟
وای برمن ، آن گریه های سوزناک نوزاد شش ماهه کیست که دل آسمان و زمین را به درد می آورد وجان هستی را می گدازد؟
آن دخترسه ساله شیرین زبان ماهرو ،دردانه کدام خانواده است که به پیراهن گلدارش می نازد و با کرشمه های کودکانه نوازش های پدرنازخریده را برای همسالان وا گویه می کند؟.
شگفتا ،این مردان بلند بالا و خورشید رخ کیانند که نوای مناجات و استغاثه هایشان زمین را به آسمان متصل می کند و لطافت صدایشان دل سخت این وادی دهشتناک را نرم می سازد؟
بی قراری و دل واپسی آن مرد علمدار و رشید و ستبر بازو که پروانه وار بر گرد خیمه ها می چرخد و برق چشمان بیدارش دل سیاهی شب را می شکافد از برای چیست؟
عجبا !درآن سوی صحرا کیانند که صدای آختن شمشیرها و نیزه هایشان گوش فلک را می آزارد و نفس های پرکینه و آمیخته با نعره های مستانه برآمده از خوی دنیازدگی وخشونت آنان، صحرا را هم به تنگ آورده است؟
چه مردمانی هستند که سنگدلی و بی رحمی را با میخ های جهل و تعصب به پای ستوران خویش نعل می سازند تا آنگونه که می خواهند بتازند ونگاه غضبناکشان از پس چهره های پوشانده ومخوف ، کشتن ، آتش زدن وغارت کردن نگین ها وخلخال ها را انتظار می کشد؟
خدای من! این صحرایادامه مطلب...
::: پنج شنبه 88/9/26 ::: ساعت 7:29 عصر :::
  توسط علی عرب فیروزجائی
نظرات شما: نظر
نظرات شما: نظر